سکوی پرواز

نقل شده که  حضرت داوود علیه السلام  در حال عبور از بیابانى مورچه اى را دید که مرتب کارش این است که از تپه اى خاک برمى دارد و به جاى دیگرى مى ریزد  .

حضرت داوود از خداوند خواست که از راز این کار آگاه شود ...

مورچه به سخن آمد که: معشوقى دارم که شرط و میل خود را آوردن تمام خاکهاى آن تپه در این محل قرار داده است!

حضرت فرمود: با این جثّه کوچک، تو تا کى مى توانى خاکهاى این تلّ بزرگ را به محل مورد نظر منتقل کنى ، و آیا عمر تو کفایت خواهد کرد؟!

مورچه گفت: همه ی اینها را مى دانم ولى خوشم که اگر در راه این کار بمیرم به عشق محبوبم مرده ام!

در اینجا حضرت داوود علیه السلام منقلب شد و فهمید این جریان درسى است براى او.


[ شنبه 90/12/6 ] [ 12:45 صبح ] [ مهاجر ]
درباره وبلاگ
امکانات وب