سکوی پرواز | ||
خوابی دیدم.... خواب دیدم درساحل با خدا قدم میزنم.در آسمان صحنه هایی از زندگی ام برق می زند. در هر صحنه دو جفت جای پا دیدم؛یکی جای پای من و دیگری جای پای خدا. وقتی آخرین صفحه در مقابلم برق زد، به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم. فهمیدم که چندین بار در طول مسیر زندگی ام فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است و همچنین فهمیدم که این در سخت ترین و غمگین ترین دوران زندگی ام بوده است. این واقعاً برایم ناراحت کننده بود و درباره اش از خدا سؤال کردم.... خدایا تو گفتی اگر به دنبال تو بیایم در تمام راه با من خواهی بود ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگی ام فقط یک جفت جای پا وجود داشت؛ نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگر به تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی؟!! خدا پاسخم داد : بنده ی بسیار عزیزم ! من درکنارت هستم و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت؛ اگر درآزمونها و رنجها فقط یک جفت جای پا دیدی [ پنج شنبه 87/6/14 ] [ 10:42 صبح ] [ مهاجر ]
|
||
[ طراحی : سیب تم ] [ Weblog Themes By : sib theme ] |