سکوی پرواز | ||||||||
میلاد مسعود امام هادی علیه السلام بر تمامی شیعیان مبارک بادگفتاری در مورد زندگی امام هادی علیه السلامبیانات رهبر انقلاب اسلامى در مورد امام هادى علیه السلامدر نبرد بین امام هادى علیهالسّلام و خلفایى که در زمان ایشان بودند، آن کس که ظاهراً و باطناً پیروز شد، حضرت هادى علیهالسّلام بود. در زمان امامت آن بزرگوار شش خلیفه، یکى پس از دیگرى، آمدند. آخرین نفر آنها، «معتزّ» بود که حضرت را شهید کرد و خودش هم به فاصله کوتاهى مُرد. این خلفا غالباً با ذلت مردند؛ یکى به دست پسرش کشته شد، دیگرى به دست برادرزادهاش و به همین ترتیب بنىعباس تار و مار شدند؛ به عکسِ شیعه. شیعه در دوران حضرت هادى و حضرت عسگرى علیهماالسّلام و در آن شدت عمل روز به روز وسعت پیدا کرد؛ قوىتر شد. حضرت هادى علیهالسّلام چهل و دو سال عمر کردند که بیست سالش را در سامرا بودند؛ آنجا مزرعه داشتند و در آن شهر کار و زندگى مىکردند. سامرا در واقع مثل یک پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان تُرکِ نزدیک به خود را - با آذریهای آذربایجان و سایر نقاط اشتباه نشود - که از ترکستان و سمرقند و از همین منطقه مغولستان و آسیاى شرقى آورده بود، در سامرا نگه دارد. این عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمىشناختند و از اسلام سر در نمىآوردند. به همین دلیل، مزاحم مردم مىشدند و با عربها - مردم بغداد- اختلاف پیدا کردند. حدیث معروفى درباره وفات حضرت هادى علیهالسّلام هست که از عبارت آن معلوم مىشود که عده قابل توجهى از شیعیان در سامرا جمع شده بودند؛ به گونهایى که دستگاه خلافت هم آنها را نمىشناخت؛ چون اگر مىشناخت، همهىشان را تار و مار مىکرد؛ اما این عده چون شبکه قوىیى به وجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمىتوانست به آنها دسترسى پیدا کند. یک روزِ مجاهدت این بزرگوارها - ائمه علیهمالسّلام - به قدر سالها اثر مىگذاشت؛ یک روز از زندگى مبارک اینها مثل جماعتى که سالها کار کنند، در جامعه اثر مىگذاشت. این بزرگواران دین را همینطور حفظ کردند، والّا دینى که در رأسش متوکل و معتز و معتصم و مأمون باشد و علمایش اشخاصى باشند مثل یحیىبن اکثم که با آن که عالم دستگاه بودند، خودشان از فُسّاق و فُجّار درجه یکِ علنى بودند، اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها به کل، کلکِ آن کنده مىشد؛ تمام مىشد. این مجاهدت و تلاش ائمه (علیهمالسّلام) نه فقط تشیع بلکه قرآن، اسلام و معارف دینى را حفظ کرد؛ این است خاصیت بندگان خالص و مخلص و اولیاى خدا. اگر اسلام انسانهاى کمربسته نداشت، نمىتوانست بعد از هزار و دویست، سیصد سال تازه زنده شود و بیدارى اسلامى به وجود بیاید؛ باید یواش یواش از بین مىرفت. اگر اسلام کسانى را نداشت که بعد از پیغمبر این معارف عظیم را در ذهن تاریخ بشرى و در تاریخ اسلامى نهادینه کنند، باید از بین مىرفت؛ تمام مىشد و اصلاً هیچ چیزش نمىماند؛ اگر هم مىماند، از معارف چیزى باقى نمىماند؛ مثل مسیحیت و یهودیتى که حالا از معارف اصلىشان تقریباً هیچ چیز باقى نمانده است. این که قرآن سالم بماند، حدیث نبوى بماند، این همه احکام و معارف بماند و معارف اسلامى بعد از هزار سال بتواند در رأس معارف بشرى خودش را نشان دهد، کار طبیعى نبود؛ کار غیرطبیعى بود که با مجاهدت انجام گرفت. البته در راه این کار بزرگ، کتک خوردن، زندان رفتن و کشته شدن هم هست، که اینها براى این بزرگوارها چیزى نبود. در سامرا بزرگان شیعه جمع شدند و حضرت توانست بوسیله آنها پیام امامت را به سرتاسر دنیاى اسلام با نامهنگارى و... برساند. این شبکههاى شیعه در قم، خراسان، رى، مدینه، یمن و در مناطق دوردست را همین عده توانستند رواج بدهند و تعداد افرادى را که مؤمن به این مکتب هستند، زیادتر کنند. امام همه این کارها را در زیر برق شمشیر تیز همان شش خلیفه انجام داده است. وقتى معتصم در سال 218 هجرى، حضرت جواد را دو سال قبل از شهادت ایشان از مدینه به بغداد آورد، حضرت هادى که در آن وقت شش ساله بود، به همراه خانوادهاش در مدینه ماند. پس از آن که حضرت جواد به بغداد آورده شد، معتصم از خانواده حضرت پرس و جو کرد و وقتى شنید پسر بزرگ حضرت جواد، على بن محمد، شش سال دارد، گفت این خطرناک است؛ ما باید به فکرش باشیم. معتصم شخصى را که از نزدیکان خود بود، مأمور کرد که از بغداد به مدینه برود و در آن جا کسى را که دشمن اهلبیت است پیدا کند و این بچه را بسپارد به دست آن شخص، تا او به عنوان معلم، این بچه را دشمن خاندان خود و متناسب با دستگاه خلافت بار بیاورد. این شخص از بغداد به مدینه آمد و یکى از علماى مدینه را به نام «الجُنیدى»، که جزو مخالفترین و دشمنترینِ مردم با اهلبیت علیهمالسّلام بود - در مدینه از این قبیل علما آن وقت بودند - براى این کار پیدا کرد و به او گفت من مأموریت دارم که تو را مربى و مؤدبِ این بچه کنم، تا نگذارى هیچ کس با او رفت و آمد کند و او را آنطور که ما مىخواهیم، تربیت کن. اسم این شخص - الجنیدى - در تاریخ ثبت است. حضرت هادى هم - همانطور که گفتم - در آن موقع شش سال داشت و امر، امر حکومت بود؛ چه کسى مىتوانست در مقابل آن مقاومت کند. بعد از چند وقت یکى از وابستگان دستگاه خلافت، الجنیدى را دید و از بچهایى که به دستش سپرده بودند، سؤال کرد. الجنیدى گفت: بچه؟! این بچه است؟! من یک مسأله از ادب براى او بیان مىکنم، او بابهایى از ادب را براى من بیان مىکند که من استفاده مىکنم! اینها کجا درس خواندهاند؟! گاهى به او، وقتى مىخواهد وارد حجره شود، مىگویم یک سوره از قرآن بخوان، بعد وارد شو - مىخواسته اذیت کند - مىپرسد چه سورهیى بخوانم. من به او گفتم سوره بزرگى؛ مثلاً سوره آلعمران را بخوان؛ او خوانده و جاهاى مشکلش را هم براى من معنا کرده است! اینها عالمند، حافظ قرآن و عالم به تأویل و تفسیر قرآنند؛ بچه؟! ارتباط این کودک - که علىالظاهر کودک است، اما ولى الله است؛ «و آتَیناهُ الحُکمُ صَبیًّا» - با این استاد مدتى ادامه پیدا کرد و استاد شد یکى از شیعیان مخلص اهلبیت! شد غلامى که آب جو آرد آب جوى آمد و غلام ببُرد [ یکشنبه 87/9/24 ] [ 7:27 عصر ] [ مهاجر ]
عید قربان عید عبادت و بندگی بر همه مسلمانان جهان تهنیت باد. مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم ؛ مرا سپاس گویید وناسپاسی مکنید . سوره مبارکه بقره ، آیه 152 قوم به حج رفته به حج رفته اند
بی تو در این بادیه کج رفته اند
کعبه تویی کعبه بجز سنگ نیست
آیینه ای مثل تو بیرنگ نیست (مرحوم آقاسی) | ||||||||
عید قربان عید عبادت و بندگی و عید اطاعت از قادر یکتا بر همه مسلمانان جهان ، بخصوص هموطنان عزیز گرامی تهنیت باد. عید قربان که پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهی و شعور) و منا (سرزمین آرزوها، رسیدن به عشق) فرا مى رسد، عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است. در این روز حج گزار، اسماعیل وجودش را، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا کرده قربانى مى کند تا سبکبال شود. عید قربان، جشن رهیدگی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین بر همه ابراهیمیان مبارک باد [ دوشنبه 87/9/18 ] [ 5:37 عصر ] [ مهاجر ]
سالروز شهادت امام محمد باقر(ع) بر عموم رهروان و شیعیان ایشان تسلیت باد
زندگانی امام باقر علیه السلام در یک نگاه نام : محمد. کنیه : ابو جعفر و ابوجعفر اول . القاب : باقر, شاکر, هادى , امین , شبیه -به خاطر شباهت ایشان به پیامبراکرم (ص )-. مـشهورترین لقب آن حضرت , باقر است . پیامبر اکرم (ص ) به واسطه جابربن عبداللّه انصارى , آن حضرت را به این لقب, ملقب کرد و به ایشان سلام رساند. منصب : معصوم هفتم و امام پنجم شیعیان . تاریخ ولادت : اول رجب سال 57 هجرى . برخى از مورخان , ولادت ایشان را در سوم صفر سال 57 هجرى دانسته اند. محل تولد: مدینه مشرفه , در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى ). نسب پدرى : امام زین العابدین , على بن حسین بن على بن ابى طالب (ع ). نام مادر: فاطمه , دختر امام حسن مجتبى (ع ) که مکنى به ام عبداللّه بود. ایـن بـانـوى ارجـمـند, از زنان بزرگ عصر خویش بود که امام صادق (ع ) درباره شان و منزلت او, فـرمـود: جـده ام , فـاطمه بنت حسن , صدیقه بود و در آل امام حسن (ع ) زنى به درجه و مرتبه او نرسید. چـون نـسـب امـام مـحـمـد بـاقر(ع ), هم از پدر و هم از مادر, به امام امیرالمؤمنین (ع )و فاطمه زهرا(س ) مى رسد, به ایشان علوى بین علویین و فاطمى بین فاطمیین گفته مى شود. مـدت امـامـت : از زمـان شهادت پدرش , امام زین العابدین (ع ) در سال 95 تا سال114 هجرى , به مدت 20 سال . تاریخ و سبب شهادت : هفتم ذى حجه سال 114 هجرى , در سن 57 سالگى (و به قولى ربیع الاول یا ربیع الاخر سال 114 هجرى ) به وسیله زهرى که ابراهیم بن ولید عبدالملک , در ایام خلافت هشام بن عبدالملک , به آن حضرت خورانید. محل دفن : قبرستان بقیع , در مدینه مشرفه , در جوار قبر پدرش , امام زین العابدین (ع ) و عمویش , امام حسن مجتبى (ع ) و فرزندش , امام صادق (ع ). همسران :1. ام فروه بنت قاسم . 2. ام حکیم و چند ام ولد. فرزندان :1. امام جعفر صادق (ع ). 2. عبداللّه . 3. ابراهیم . 4. عبیداللّه . 5. على .6. زینب . 7. ام سلمه .
اصحاب :تعداد اصحاب , یاران و راویان آن حضرت , بیش از آن است که بتوان نام همه آنان را در این جا آورد, به ناچار نام برخى از بزرگان آنان را ذکر مى کنیم : 1. زرارة بن اعین . 2. معروف بن خربوذمکى . 3. ابو بصیر اسدى . 4. فضیل بن یسار. 5. محمدبن مسلم . 6. یزید بن معاویه عجلى . ایـن شـش نـفـر, در علم رجال , به اصحاب اجماع اولى شهرت یافته اند که فقها وحدیث شناسان شیعه , اتفاق نظر و اجماع دارند بر صحت نقل روایت آنان از امام معصوم (ع ). 7. حمران بن اعین . 8. بکیر بن اعین . 9. عبدالملک بن اعین . 10. عبدالرحمن بن اعین . 11. محمد بن اسماعیل بن بزیع . 12. عبداللّه بن میمون . 13. محمد بن مروان . 14. اسماعیل بن فضل هاشمى . 15. ابو هارون مکفوف . 16. ظریف بن ناصح . 17. سعید بن ظریف . 18. اسماعیل بن جابر خثعمى . 19. عقبة بن بشیر اسدى . 20. کمیت بن زید اسدى . 21. جابر بن یزید جعفى . مـشهورترین لقب آن حضرت , باقر است . پیامبر اکرم (ص ) به واسطه جابربن عبداللّه انصارى , آن حضرت را به این لقب, ملقب کرد و به ایشان سلام رساند. زمامداران معاصر 1. معاویة بن ابى سفیان (35- 60ق .). 2. یزید بن معاویه (60- 64ق .). 3. معاویة بن یزید (64- 64ق .). 4. عبداللّه بن زبیر (64- 73ق .). 5. مروان بن حکم (64- 65ق .). 6. عبدالملک بن مروان (65- 86ق .). 7. ولید بن عبدالملک (86- 96ق .). 8. سلیمان بن عبدالملک (96-99ق .). 9. عمربن عبدالعزیز (99- 101ق .). 10. یزید بن عبد الملک (101- 105ق .). 11. هشام بن عبدالملک (105- 125ق .). از مـیان خلفاى مذکور, تنها عبداللّه بن زبیر, که به مدت ده سال بر حجاز و عراق حکومت کرد, از غیر بنى امیه بود و بقیه , همگى از سلسله بنى امیه و از دو تیره فرزندان ابوسفیان و فرزندان حکم بـن عـاص بـودند و تمامى آنان جز معاویة بن یزید(معروف به معاویه ثانى ) و عمربن عبدالعزیز در اذیت و آزار اهل بیت پیامبراکرم (ص ) و امامان شیعه اتفاق داشتند. رویدادهاى مهم 1. حـضـور امـام مـحـمد باقر (ع ) در واقعه کربلا, در سن چهار سالگى , به همراه پدرش , امام زین العابدین (ع ) در محرم سال 61 هجرى . 2. شهادت امام زین العابدین (ع ), پدر ارجمند امام محمد باقر (ع ), در سال 95هجرى . 3. مباحثات و احتجاجات امام محمد باقر (ع ) با بزرگان مذاهب و ادیان , درباره اثبات حقانیت اهل بیت (ع ). 4. ضـرب سـکه اسلامى , براى پول رایج خلافت اسلامى , و اسقاط سکه رومى توسط عبدالملک بن مروان , در سال 76 هجرى , با مشورت و یارى امام محمدباقر(ع ).(1) 5. احضار امام محمد باقر (ع ) و فرزندش , امام جعفر صادق (ع ) به شام از سوى هشام بن عبدالملک . 6. تـاسـیس پایه هاى اصلى حوزه علوم اهل بیت (ع ) در مدینه , و تربیت شاگردان مبرز توسط امام محمد باقر(ع ). 7. مـسـمـومـیت و شهادت امام محمد باقر (ع ), درسال 114 هجرى , به دست ابراهیم بن ولید بن عبدالملک , والى مدینه , به دستور خلیفه وقت , هشام بن عبدالملک . 8. به خاک سپارى بدن مطهر امام محمد باقر (ع ) در قبرستان بقیع , در مدینه , درکنار قبر پدرش , امـام زیـن الـعـابـدیـن (ع ) و عمویش , امام حسن مجتبى (ع ), توسطامام جعفر صادق (ع ) و سایر بازماندگان . داستان ها 1. موعظه امام محمد باقر (ع ) به صوفى عصرش محمد بن منکدر, یکى از متصوفان مشهور عصر خویش بود که در عبادت ظاهرى و انجام فرایض و مـسـتحبات اسلامى سعى بلیغى داشت , به طورى که از همه کارها دست برداشته , تنها به عبادت مى پرداخت . او اوقـات شـب را مـیان خود, مادر و خواهر خویش تقسیم کرده بود تا هر کدام ازآنان ثلث شب را بیدار بوده و به نماز و تهجد بپردازند. چون خواهرش درگذشت ,شب را با مادرش تقسیم کرد که هر کدام نیمى از آن را مشغول عبادت باشند و چون مادرش وفات یافت , وى تمام شب را بیدار بود و به راز و نیاز مى پرداخت . مـحـمـد بن منکدر روزى در جمع مریدانش گفت : من گمان نداشتم که على بن حسین (زین الـعـابـدین ) خلفى چون خود به یادگار گذاشته باشد تا این که روزى فرزندش محمد باقر (ع ) را دیـدم و خـواسـتـم وى را پندى دهم , اما او به من پندى داد ودرسى آموخت . مریدانش پرسیدند: مـحـمـد باقر (ع ) به چه چیز تو را پند داد؟ وى جریان ملاقات خویش با امام محمد باقر (ع ) را این گونه بیان کرد: در یـکـى از روزهاى بسیار گرم , براى انجام کارى به بیرون مدینه مى رفتم , در بین راه محمد بن على (ع ) را دیدم که فربه و تناور بود و بر دو غلام خویش تکیه کرده ,مى آمد. با خود گفتم بزرگى از بـزرگـان قـریـش براى طلب دنیا در چنین حالتى بیرون آمده است , هم اکنون وى را موعظه خواهم کرد. هـمـیـن که به او رسیدم , سلام کردم . محمد بن على (ع ) نفس زنان و عرق ریزان جواب سلام مرا داد. منبع:سایت تبیان [ شنبه 87/9/16 ] [ 8:32 عصر ] [ مهاجر ]
* ندای رهبری * "معنای بسیج" بسیج یعنی حضور بسیج یعنی ایمان عاشقانه بسیج یعنی پاک ترین انسانها بسیج یعنی حرکت بسیج یعنی قدرت بسیج یعنی تلاش و جهاد مخلصانه بسیجی یعنی مغز متفکّر بسیج یعنی آبادانی بسیج یعنی ارزش بسیج یعنی الگو بسیج یعنی سعادت ابدی بسیج یعنی یک فرهنگ بسیج یعنی مظهر تجدد و نوگرایى "نقش بسیج" حافظ استقلال و افتخارات ملی تضمین آیندهى کشور امنیت کشور "الگوی بسیج"
[ یکشنبه 87/9/3 ] [ 6:54 عصر ] [ مهاجر ]
[ یکشنبه 87/9/3 ] [ 9:15 صبح ] [ مهاجر ]
امام خامنه ای: بسیج ارزش است و بسیجی مفتخر به آن هفته بسیج بر همه بسیجیان عاشق ولایت مبارک باد امام خمینی(ره): «بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پر ثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می دهد، بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سر داده اند. بسیج میقات پا برهنگان معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام ونشانی در گمنامی و بی نشانی گرفته اند.» امام خمینی(ره) خطاب به همه بسیجیان فرمودند: من دست یکایک شما پیشگامان رهایی را می بوسم و می دانم که اگر مسؤولان نظام اسلامی از شما غافل شوند، به آتش دوزخ الهی خواهند سوخت. مقام معظم رهبری می فرمایند: فرهنگ بسیجی، فرهنگ معنویت و شجاعت و غیرت و استقلال و آزادگی و اسیر خواستهای حقیر، نشدن است. روحیه بسیجی و معرفت بسیجی باید فراگیر شود تا این کشور بتواند بار سنگینی را که بر دوش دارد که همان بار هدایت الهی و سعادت انسانهاست به سرمنزل برساند، لذا بسیج تمام شدنی نیست. پر چاذبه ترین جلوه های هستی در بسیج خود را نشان داد. [ جمعه 87/9/1 ] [ 8:53 صبح ] [ مهاجر ]
ولادت حضرت فاطمه معصومه(س) و آغاز هفته کرامت بر شما دوستان مبارکباد
نه گفتن هنر است:
قاطعیت، توانایی نشان دادن احساسات، عقاید، افکار و نیازهای خود بطور مستقیم، آشکار و صادقانه است، در حالیکه ارزش ها و قوانین دیگران مورد حمله قرار نگیرد. قاطعیت به معنای ایستادن روی خواسته های خود، نشان دادن مخالفت و عدم موافقت با پدیده ای و ماندن روی نیازهای خود بصورت واضح و مشخص است. در قاطعیت تأکید روی آن است که شما چه احساسی دارید و در نتیجه باید دنبال یک راه مثبت برای نشان دادن و بروز آن بگردید، تا اینکه بخواهید با پرخاشگری و عصبانیت عمل کنید. هدف حل مشکل و بدست آوردن بهترین نتیجه است نه به دست آوردن یک پیروزی. به نظر می رسد خیلی از افراد قاطعیت را با رفتارهای پرخاشگرانه و تند اشتباه می گیرند. قاطعیت به معنای پرخاشگری، عصبانیت و حمله کردن به طرف مقابل نیست، چرا که در این وضعیت ما به قوانین دیگران احترام نمی گذاریم و به احساس طرف مقابلمان بی توجه هستیم و این ذهنیت را برای رسیدن به هدف خود انتخاب کرده ایم که: « من پیروز شدم، تو شکست خوردی.» افرادی که اینگونه عمل میکنند، در واقع میخواهند روی خواستهی خود بایستند، اما متوجه نیستند که چه اثری روی دیگران گذاشتهاند. برخوردهایی این چنین مانع از شکلگیری روابط بین فردی نزدیک و مبتنی بر اعتماد و مراقبت میگردد. از سوی دیگر پاسخ ما در مقابل خواستهها و نظرات دیگران نباید یک پاسخ انفعالی باشد چرا که در این مورد گویی هیچ عملی رخ نداده است و هیچ تصمیمی گرفته نشده است. افرادی که منفعل عمل میکنند روی خواستههای خود نمیایستند، میترسند تا دیگران را از خود بیازارند، آنها با بروز خشم و نارضایتی خود مشکل دارند و معمولاً احساسات خود را انکار و یا مهار میکنند.
چگونه میتوانیم این مهارت را در خود افزایش دهیم؟ 1- در ابتدا مشخص کنیم که چه میخواهیم بگوییم؟ «بلی» یا «نه» . اگر مطمئن نیستیم که چه تصمیمی میخواهیم بگیریم، بگوییم: لازم است مدتی فکر کنم و بگوییم که چه وقت به او پاسخ خواهیم داد. 2- نسبت به احساسات، نیازها، عقاید و نظرات خودمان، صادق و رو راست باشیم و آنها را بشناسیم. 3- درخواستهای منطقی خود را مشخص، به طور مستقیم بدون شرمندگی و محکم بیان کنیم. 4- تا جایی که امکان دارد بطور خلاصه دلیل خود را برای مخالفت بگوییم اما از دادن توضیحات زیاد خودداری کنیم. 5- اگر کاملاً متوجه خواسته و پیام طرف مقابلمان نشدیم، برای روشن شدن موضوع سؤال کنیم و توضیح بخواهیم. 6- مسئول بودن راجع به رفتار خودمان، به ما این فرصت را میدهد که احساس خوبی راجع به خود داشته باشیم. 7- اجازه ندهیم که دوستان، همکلاسیها و اطرافیان ما، رفتارها، عقاید و ارزشهای خود را به ما تحمیل کنند، در عوض به آنها این فرصت را بدهیم تا بدانند ما چه فکر و چه احساسی داریم؟ و چه میخواهیم؟ 8- از کلمهی «نه» استفاده کنیم و ممکن است لازم باشد در صورت انتخاب آن یک توضیحی نیز برآن بدهیم. 9- وقتی کاری را نمیخواهیم انجام بدهیم، بگوییم «نه» تا اینکه بگوییم: «... خوب میدانی، آخه من اینطور فکر نمیکنم...» چراکه این پاسخ نشانهی تردید ماست تا قاطعیت. 10- بهتر است به جای عبارت «من نمیتوانم ...» یا «من نباید ...» از عبارت «من تصمیم دارم که این کار را نکنم» یا «من نمیخواهم ...» در بیان مخالفت خود استفاده کنیم. شاید لازم باشد در مقابل خواسته دیگران چندین بار امتناع و مخالفت خود را تکرار کنیم. نیازی نیست هربار توضیحات جدید بدهیم، فقط «نه» را تکرار کنیم و دلایل اولیه خود را بگوییم. 11- اگر طرف مقابل ما پس از هربار «نه گفتن» ما باز اصرار بر خواسته خود دارد، سکوت کنیم یا موضوع بحث را عوض کنیم یا حتی میتوانیم مکالمه را قطع کرده و محل را ترک کنیم. 12- به قوانین دیگران اهمیت و احترام قائل میشویم و آنها را بشناسیم. 13- میتوانیم احساس شخصی را که خواستهی او را رد کردهایم، بیان کنیم تا به او بفهمانیم که متوجه شرایط او هستیم؛ مانند: «من میدانم که این تو را ناراحت میکند، اما من ...». 14- از امتنان خود احساس گناه نکنیم، این وظیفه ما نیست که مشکلات دیگران را حل کنیم. 15- اگر با تقاضای اولیه فرد، موافق نیستیم اما مایل هستیم به او کمک کنیم، میتوانیم بطور مثال بگوییم: من نمیتوانم تمام عصر را بمانم و به تو کمک کنم، اما میتوانم دو ساعت بمانم. 16- ما این حق را داریم که عقیدهی خود را عوض کنیم و به تقاضایی که در ابتدا پاسخ مثبت دادهایم، حالا پاسخ منفی بدهیم. برای نشان دادن احساس عصبانیت و ناراحتی خود از ضمیر «من» و «ما» استفاده کنیم و بگوئیم: من خیلی ناراحت میشوم وقتی به نظر من توجه نمیکنید. 17- در هنگام ارتباط با دیگران از وضعیت بدنی و تُن صدای مناسب استفاده کنیم؛ مثلاً تُن ضعیف حالت ترس، تردید و انفعال را در ما نشان میدهد و طرف مقابل را برای درخواستهای غیر منطقیاش بیپرواتر میکند، 18- از ژست و حالات بدن خود میتوانیم برای تأکید آنچه گفتهایم استفاده کنیم. 19- در مورد تقاضای خودمان: اگر طرف مقابل بار اول پاسخ منفی به تقاضای ما داد، آن را تکرار کنیم و خیلی زود از خواستهی خود با اولین پاسخ منفی نگذریم. [ پنج شنبه 87/7/18 ] [ 11:30 صبح ] [ مهاجر ]
|
||||||||
[ طراحی : سیب تم ] [ Weblog Themes By : sib theme ] |